روزهای آخرسال 90
سلام خوشگلای عمه..در واقع خوشگل بابا..وااای بابایی اونقدر ازتون تعریف میکنه که آدم میگه وااای دخترهای شاه پریون... خوب راست میگه..
ما از اواسط بهمن دیگه شمال نیومدیم و عکسی ازتون ندارم..اما عمه ناز اومده بود و اینجا و من هم برای عید شما و مامانت لباس خریدم و فرستادم..
میگن پوشیدی و خیلی خوشگل شدی..مخصوصا بابابزرگ میگفت لباس سنا از همه ناز تره..البته هنوز محیا گلی رو با لباس جدیدش ندیده بودند..
دیدی چه نازه...بعدا با خودت برات عکس میذارم..
دیشب هم برات مولفیکس خریدم تا تجهیزات عیدت کامل بشه...عمه به این مهربونی آخه کجا دیدی..
اما طفلکی واسه سحر مامانت نگفت چیزی بخرم..اون هم لج کرد و من قول دادم یه چیز براش میگیرم..البته لباس عیدتو سحر جون قراره همون بابل بگیرن..آخه من تخصص در زمینه لباس شما ندارم..
این هفته بابایی تو کرج مسابقه داشت اما متاسفانه اینبار مدالی نیاورد و شما سحر جون براش خیلی ناراحت بودی و میگفتی بابام گناه داره.. ایشاله سری بعد مثل سریهای قبل موفق میشه...
محیا جون هم هر وقت تو مغازه ها لباسهای کوچولو میبینه میگه این سنایه!!!!!
بوووووس بوووس بووووس واسه شما