سناسنا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

سحر و سنا

جشنواره نی نی وبلاگ

خوشحالم که بعد از تولد نی نی وبلاگ به دنیا اومدم... از روزی که اومدم تونستم خاطراتم رو زنده نگه دارم... نی نی وبلاگ تولدت مبارک دوستت دارم با اینکه خیلیها به ما رای دادن اما ما بنده نشدیم محیا جون هم همینطور ...
13 دی 1390

مراسم چهل روزگی

عمه ها تازه از سفر کیش برگشتن و قرار شد ننقا روز دوشنبه ٧/آذر/٩٠ دخملمونو ببره حموم..هر چند که ما نبودیم و با تلفن جویای احوالات بودیم... این شبها شبهای محرمه و همه ساله این روزها مامانی میاد خونه ننقا تا هم خودش و هم اون تنها نباشن. چون بقیه میرن مسجد شام و عزاداری...امسال هم که شما هستی و هر روز بقیه میتونن اونجا ملاقاتت کنن... ازین روزهاش هم عکس ندارم..ایشاله فردا میریم شمال و عکسهای جدید میارم...البته اگه دخملی به بهونه تعطیلات خونه مادرجونش نخواد بره... اینا رو آوردم:   حتما دیروز عصر هفتمین روز محرم رفتی سر خاک عمه زهره نه...خیلی اونجا اینموقع صفا داره...بابایی...
13 دی 1390

شب یلدا

شب یلدا من ( عمه مریم) و محیا جون رفتیم شمال..مدت زیادی بود که سنا رو ندیده بودیم.آخه سری پیش ( عاشورا) قم بود. خانمی کمی پر و بال گرفت و دیگه قیافش کاملا مثل سحر شد. حالا دیگه همه به حرفم رسیدن. اینجا دقیقا دو ماه و سه روزته!!! برات از تعاونی دانشگاه مولفیکس خریدم و از نایلون و پوشک نجاتت دارم  و اون شب بهت میگفتم cherful baby happy family بابایی هم رفت کلاردشت و تو مسابقه نفر اول شد و شما کلی خوشحال شدی... ...
13 دی 1390

سحر و چند تا عکس از قدیمای نه چندان دور

فیگورهای سحر تو بچگی خیلی معروف بودند.. مخصوصا عموجون وحید و عمو جون اکبر خیلی اداشو در میاوردن کجا میری با جارو؟؟ البته فیگور معروف سحر دو دست زیر چونه سمت راست رو اینجا اجرا نکرده این عروسک هم عمو جون نویده...عمه زهره روز مادر برای ننقا خریده بود.. ایشاله این هفته عمه مریم و محیا میرن شمال و عکسهای جدید میارن و میذارن تو وبلاگ   ...
26 آذر 1390

محرم

امسال عاشورا چون تعطیلات سحری زیاد بود سنایی به اتفاق خانواده به خونه مادرجون قم رفتند!!! و محیا نتونستند اونا رو ببینه.. جاشون خالی بود.. امروز هم من از دانشگاه واسه شما پوشک موفیکس خریدم ( توفیق اجباری از طرف یکی از همکاران) و تا کوچیک نشده باید برات بفرستم شمال... عمو جون وحید دیروز اینجا بود کاش داشتمش و برات میفرستادم.. خدا کنه تا به دستت (؟؟) برسه واست کوچیک نشه !!! ببینمه به چی ها فکر میکنه... کوچولوی عمه قیافه جدیدتو تو ذهنم ندارم... ...
21 آذر 1390

محیا اومده

محیا و عمه مریم از از چهارشنبه١٨ آبان تا جمعه اومده بودن خونه ننقا...مامان با معرفت سنا جون هم از بدو ورودشون سنا رو میاره خونه ننقا تا محیا و عمه کلی باهاش بازی کنن...آخه اولین بار بود که میدیدنش...اینهم چند تا عکس:   محیا و سحر کلی با هم بازی کردن: اینجا محیا نزدیک دوسالشه...چند روز مونده اما چه بچه داری میکنه.. ...
21 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سحر و سنا می باشد