شب یلدا
شب یلدا من ( عمه مریم) و محیا جون رفتیم شمال..مدت زیادی بود که سنا رو ندیده بودیم.آخه سری پیش ( عاشورا) قم بود.
خانمی کمی پر و بال گرفت و دیگه قیافش کاملا مثل سحر شد. حالا دیگه همه به حرفم رسیدن.
اینجا دقیقا دو ماه و سه روزته!!!
برات از تعاونی دانشگاه مولفیکس خریدم و از نایلون و پوشک نجاتت دارم و اون شب بهت میگفتم cherful baby happy family
بابایی هم رفت کلاردشت و تو مسابقه نفر اول شد و شما کلی خوشحال شدی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی