محرم
امسال عاشورا چون تعطیلات سحری زیاد بود سنایی به اتفاق خانواده به خونه مادرجون قم رفتند!!! و محیا نتونستند اونا رو ببینه..جاشون خالی بود..
امروز هم من از دانشگاه واسه شما پوشک موفیکس خریدم ( توفیق اجباری از طرف یکی از همکاران) و تا کوچیک نشده باید برات بفرستم شمال...
عمو جون وحید دیروز اینجا بود کاش داشتمش و برات میفرستادم.. خدا کنه تا به دستت (؟؟) برسه واست کوچیک نشه !!! ببینمه به چی ها فکر میکنه...
کوچولوی عمه قیافه جدیدتو تو ذهنم ندارم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی