تولد نی نی ما
نزديك نيمه شب بود كه خبر دادن مامانی دردش گرفته و بردنش بيمارستان
مبارك مبارك مبارك
ني ني ساعت 11:50 دقيقه شب چهارشنبه 27 مهر 90 بدنيا اومد...اسمش هم گذاشتن سنا كوچولو( فعلا مامان میگه سپیده) خدا ميدونه الان سحر چه حاليه...عمه فداش بشه....ایشاله قدمش مبارکه...چون از وقتی که اومده یکسره داره بارون میباره...در حد سیل..
عزيزان خونه ما هم اكنون به اين شرحند:
بچه هاي عمو جون قاسم:
نوه اول، عشق ما عمه فداش امين كه الان 23 سالشه و دانشجوي سال آخر مهندسي عمرانه
نوه دوم، احسان جونه كه دانشجوي سال دوم مهندسي صنايع است
بچه هاي عمو جون اكبر:
نوه سوم محمد رضا، سال دوم دبيرستان
نوه چهارم عليرضا، كه آخرين پسر باقي مونده سال سوم راهنمايي
بچه هاي عمه جون ريحانه:
نوه پنجم مرجان دختر خاله ارشد ( بقول خودش) كه سال دوم تيزهوشان دبيرستانيه
نوه ششم مهرناز مهربون كه سال اول راهنماييه
بچه هاي بابا عباس:
نوه هفتم سحر كه تازه آبي شده سال دوم ابتداييه
نوه نهم سنا (و یا سپیده) ، جوجه يكروزه عمه
و دختر ناز خودم محیا
خدا همه رو زنده نگه داره...